شعر
 
همه چی.عکس.شعر.sms.داستان.وغیره
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 20:7 ::  نويسنده : mohammad

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد
سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد
آه، یک روز همین آه تو را می‌گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد

 

 

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند

 

 

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند
کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند
سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

 

از شوکت فرمانروایی ها سرم خالی است
من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است
چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است
خون‌گریه‌های امپراتوری پشیمانم
در آستین ترس، جای خنجرم خالی است
مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟
ای کاش سنگی در کنار سنگ ها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است
فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود می‌برم خالی است

 

 

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است
در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است
یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است
گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است

 

 

عشق بر شانه هم چیدن ...
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

 

 

 

چرا بهونه میاری

واسه جدایی از دلم

 

آسون نبوده داشتنت

آسون نمیدت گلم

 

نذار واسه جداییمون

دلت بهونه بیاره

 

اگه میخوای جدا بشیم

 

اینم خودش راهی داره

بیخودی دعوا کن باهام

 

همش بکن بگو مگو

هر چی تو خونس بشکن و

 

هر چی بدم میاد بگو

وقتی خواستم. آرومم بشم

 

پا روی غیرتم بذار

فکر من و اصلا نکن

 

زجرم بده دیوونه وار

وقتی میگم حق با تواه

 

بدتر باهام لج بازی کن

وقتی که تسلیمت شدم

 

دوباره از نو بازی کن

حتما میام کنار تو

 

دست روی شونت میذارم

دستم و پس بزن به من

 

بگو که تنهات بذارم

شاید برم کنار در

نذارمت که رد بشی

 

اونطوری مجبورت کنم

از روی نعشم رد بشی

 

یا شایدم اخرش به عادت بچگیا

 

کفشاتو غایم کنی نری به این سادگیا
اما بازم تو میری و میبینی نقشتم گرفت

من موندم و گلایه هام که باز دعاهام نگرفت

 

راستی فقط میخوای بری یکمی آروم تر برو

همین برا من بسه که بیشتر نگا کنم تو رو

 

همین برا من بسه که بیشتر نگا کنم تو رو

ساحل در انتظار كسي بود
تا پاسخي بگويد، فرياد آب را
با ناله گره شده، دلتنگ، خشمگين
سر زير پر كشيدم و رفتم
جواب را

 

 

بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است
بگذار تا سپيده بخندد به روي ما
بنشين، ببين كه دختر خورشيد ،صبحگاه
حسرت خورد ز روشني آرزوي ما
بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم
بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم
بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است
بنشين، كه با خيال تو شب ها نخفته ايم
بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست
بنشين و جاودانه به آزار من مكوش
يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست
بنشين، مرو، حكايت وقت دگر مگوي
شايد نماند فرصت ديدار ديگري
آخر، تو نيز با منت از عشق گفتگوست
غير از ملال و رنج از اين در چه مي بري
بنشين، مرو، صفاي تمناي من ببين
امشب، چراغ عشق در اين خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشين، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است
اينك، تو رفته اي و من از راه هاي دور
مي بينمت به بستر خود برده اي پناه
مي بينمت  نخفته  بر آن پرنيان سرد
مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه
درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ
خواب از تو در گريز و تو از خواب در گريز
ياد منت نشسته برابر، پريده رنگ
با خويشتن به خلوت دل مي كني ستيز

 

 

هوای دلم گرفته، بی تو این قصه تمومه

دیگه رویایی نمونده، واسه من دنیا حرومه

صدای خسته وتب دار، یه نگاه سرد و بیمار

 

با هجوم سوز ظلمت، می کوبه به بغض دیوار

 

تووی برگریزون قسمت، بخت من رو به تباهی

 

واسه روزگار لعنت، تو برام تکیه گاهی

 

من و تنهایی خونه، با یه عکس یادگاری

 

دفتر شعر و ترانه، بی تو مونده بی قراری

 

روزای رفتۀ دیروز، رفتنش سخت و محاله

 

شبای نالۀ جانسوز، مثه یه حسّه خیاله

 

توو کویر خشک و تشنه، به سرانجام رسیدن

 

تو بیا ناجی من باش، تا رهایی واسه دیدن...

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی در وبلاگم داشته باشید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چی.عکس.شعر.sms.دا ستان.وغیره و آدرس moh44s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 13010
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1